از پری بانو، رسولی از ملک‌الشعرا بهار منظومه‌ 7

ملک‌الشعرا بهار

آثار ملک‌الشعرا بهار

ملک‌الشعرا بهار

از پری بانو، رسولی ارجمند

1 از پری بانو، رسولی ارجمند زی تو آید، ای شهنشاه بلند

2 دیو زادی‌، گربزی‌، خودکامه‌ای هدیه‌ها آرد برت با نامه‌ای

3 لیک بانو گویدت‌: بیدار باش من درین کارم تو هم برکار باش‌

4 بند خود مگسل زپای شوی من تا مگرآن شوی ناخوش‌روی من

5 صرصرسوزان سموم قهر اوست آب دریا ناگوار از زهر اوست

6 وز دم سردش به صحرای شمال زندگانی شد ز برف و یخ وبال

7 دشمن اردیبهشت و بهمن است خصم‌ هرمزد است‌ و خود اهریمن‌ است

8 از حسد اوکشت گاو ایوداد خورد از بیداد، کیومرث راد

9 کژدم و موش و وزغ، زنبور و گرگ موریانه‌، و اژدر و مار بزرگ

10 اشپش‌ و ساس‌ و جُراد و کیک ‌و سِن پشه و مور و مگس‌، کرم عفن

11 پیش یزدان خودسری‌ها کرد او در جهان پتیاره‌ها آورد او

12 با جلال کبریایی دشمن است وز ازل با روشنایی دشمن است

13 روز و شب دیو دروغش هم‌نشین همدمش دیو فریب و آز و کین

14 دیو جبن و کاهلی همراز او خواب و سستی روز و شب انباز او

15 علم‌ و دستان و فسون و مکر و فن حکمت و استادی و دیگر سنن

16 کیمیا و هندسه‌، نقش و نگار انتظامات و حقوق بیشمار

17 جمله او آورد و او تدبیر کرد تا جوانان را ز محنت پیر کرد

18 کینه‌ و خودخواهی و فخر و غرور عجب و کبر و کشورآرایی و زور

19 دشمن‌ سلم‌ و خضوع‌ و سادگی‌ است خصم بی‌آزاری و افتادگی است

20 دشمن‌ بی‌قیدی‌ و خرسندی است عاشق هوش و دها و رندی است

21 فکر آزادی و عیاشی از اوست علم طراری و قلاشی از اوست

22 کینه‌توزی بازی پیوست اوست وین‌ ورق‌ همواره اندر دست اوست

23 ملک ایران ویژه از او شد خراب شد ز زهرش‌ بوستان‌هاتان‌ سراب

24 شد چراگاهان به پایش پی سپر راغ‌ها گشت از دمش زیر و زبر

25 پیش از این اندر زمین‌، جن و پری با ملایک داشتندی همسری

26 لطف حق ما را چراغ راه بود فقر و آسایش به ما همراه بود

27 فارغ از عجب و غرور و کبریا غافل از آزادی و کید و ریا

28 از جمال و زیب و زینت بی‌خبر دل تهی از حرص و غم‌های دگر

29 اهرمن آورد بحث و ذوق و حال خط و شعر و منطق و علم‌الجمال

30 علم کسب ثروت و فرماندهی شد به علم عشق‌بازی منتهی

31 نورخورشید از سما او کرد دور نیمروزان شد از او تاری چو گور

32 همچنین‌ در باختر نیرنگ ساخت کوه‌ها از برف‌ و یخ‌ چون‌ سنگ ساخت

33 با زنان او گفت کآرایش کنید خوبش را در چشم مردان افکنید

34 مرد را او نطق و ذوق شعر داد در پیام و لابه‌اش کرد اوستاد

35 من ز اهریمن شدم زآن رو نفور بر تو دل بربسته‌ام از راه دور

36 لیکن این دیوان که نزدیک منند جملگی بر سیرت اهریمنند

37 این دبیر من یکی پتیاره است صاحب‌ مکر و فریب‌ و چاره است

38 کوش تا او را فریبی در سخن و این‌ چنین پاسخ فرستی پیش من

عکس نوشته
کامنت
comment