- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از چشم کم مبین به تن ناتوان ما سنگین بود بسان گهر استخوان ما
2 جز خویش با که شکوهٔ درد تو سر کنیم پنهان چو غنچه در دل ما شد زبان ما
3 ای آسمان زقامت خم گشته ام بترس دست تو نیست در خور زور کمان ما
4 تا ازوفور تنگدلی غنچه گشته ایم بی بهره اند خلق زفیض نهان ما
5 کردم ز بس بدل به شنیدن مقال را جویا چو غنچه گوش شد آخر دهان ما