1 از نالهٔ من خامه خوش آهنگ برآمد وز نام بلندم، سخن از ننگ برآمد
2 آن نغمه،که زیر لب داوود شکستند ما را ز نی خامه، به این رنگ برآمد
3 انصاف چو بگرفت عیار سخنم را با لعل گران قدر تو همسنگ برآمد
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 ستم، از ملک دل بیرون کند فرمانروایان را ستمگر دشمن بیگانه سازد، آشنایان را
2 نماید دور بر کاهل قدم، نزدیکی منزل ره خوابیده ای در پیش باشد، خفته پایان را
1 آنجا که خامه، شکّر گفتار بشکند طوطی، سخن به غنچهٔ منقار بشکند
2 در عالمی که خبرت و انصاف جوهری ست نظمم بهای گوهر شهوار بشکند
1 ای به طبع تو افتخار سخن قلمت آفریدگار سخن
2 از نم جویبار خامهٔ تو تازه رویی کند بهار سخن
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **