1 از حسد نا اهلم ار گوید بدی زان بود کز من بدل دردیستش
2 حاسدان هستند و ما را باک نیست بیهنر آنکس که حاسد نیستش
1 دوش بادی مشکبو آمد به هنگام سحر گفتم ای خرم نسیم از خلد میآیی مگر
2 کز عبیر تست عطر مجلس اصحاب دل وز غبار تست نور چشم ارباب نظر
1 مقتدای اهل عالم چون گذشت از مصطفا ابن عم مصطفی را دان علی مرتضا
2 آن علی اسم و مسمی کز علو مرتبت اوج گردون با جنابش ارض باشد با سما
1 این سعادت بین که باز اندر زمان آمد پدید وین کرامت بین که ناگه در جهان آمد پدید
2 شد فروزان از سپهر سروری ماه دگر وین جهان پیر را بخت جوان آمد پدید