1 از عشق فتاده ام به منزلگاهی کانجا نبود سوی برون شد، راهی
2 از غمزه هزار کشته دیدم، امّا از یک دل خسته برنیامد آهی
1 درین دریای بی پایان، درین طوفان شورافزا دل افکندیم، بسم الله مجریها و مرسیها
2 مگر این بحر بی پایان، حریف درد دل گردد که دارد در جگر دریای آتش، حرص استسقا
1 داغند، ز رخسار تو ای رشک چمنها چون لاله، شهیدان به سمنزار کفنها
2 از شرم، صدف را به دهان مهر خموشی ست تا شد صدف گوهر نام تو، دهنها
1 زد حلقه عشق، بر در دولتسرای ما نقش مراد شد، شکن بوریای ما
2 از غمزهٔ تو رفت ز خونم فسردگی جوش نشاط زد، می مرد آزمای ما