- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از محمدعلی آن گلبن بیخار افسوس که ز دنیا به جوانی به سوی عقبی شد
2 رفت ناگاه ازین گلشن و ناچید گلی از جفای فلکش خار اجل برپا شد
3 شد جوان زین چمن و پیر و جوان را ز غمش خون دل دم بدم از دیدهٔ خون پالا شد
4 چرخ دوری زد و شد اختری از خاک بلند ناگه از دور دگر باز سوی غبرا شد
5 موجی این بحر زد و گوهری آمد بیرون ناگه از موج دگر باز سوی دریا شد
6 روحش آن سدره نشین طایر در تن محبوس پرفشان زین قفس تنگ سوی طوبی شد
7 چون ازین غمکده آهنگ جنان کرد ز شوق مرغ روحش سوی آن روضهٔ روحافزا شد
8 خامه بر لوح مزارش پی تاریخ نوشت که محمدعلی افسوس که از دنیا شد