از کوی مغان، نیم شبی، ناله از سلمان ساوجی غزل 44

سلمان ساوجی

آثار سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

از کوی مغان، نیم شبی، ناله نی، خاست

1 از کوی مغان، نیم شبی، ناله نی، خاست زاهد به خرابات مغان آمد و می‌، خواست

2 ما پیرو آن راهروانیم، که ما را چون نی بنماید، به انگشت، ره راست

3 من کعبه و بتخانه نمی‌دانم و دانم کانجا که تویی، کعبه ارباب دل، آنجاست

4 ای آنکه به فردا دهی امروز، مرا بیم! رو، بیم کسی کن که امیدیش به فرداست

5 خواهیم که بر دیده ما، بگذرد آن سرو تا خلق بدانند که او، بر طرف ماست

6 بنشست غمت در دل من تنگ و ندانم با ما چنین تنگ نشینی، ز کجا خواست؟

7 بسیار مشو غره، بدین حسن دلاویز کین حسن دلاویز تو را حسن من آراست

8 جمعیت حسنی، که سر زلف تو دارد از جانب دلهای پراکنده شیداست

9 از عقد سر زلف و رقوم خط مشکین حاصل غم عشق، آمد و باقی همه سوداست

10 عشق تو ز سلمان، دل و جان و خرد و هوش بر بود کنون، مانده و مسکین‌ تن و تنهاست

عکس نوشته
کامنت
comment