- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از می طلوع کرد چو در ساغر آفتاب عکس تو آفتاب دگر شد در آفتاب
2 بین روی ساقی و می روشن که خلق را سوزند نوع دیگر از اینها هر آفتاب
3 شب ز آفتاب روی تو و آفتاب می بزمم چو روز شد چه کنم دیگر آفتاب؟
4 خوش عالمی است دیر که طاقش بود سپهر آنجا به دور لمعه می احمر آفتاب
5 باشد دهان خم ز می روشن ای حکیم در گنج تیره میکده را انور آفتاب
6 ز نهار کآفتاب قدح را نهفته دار تا سایرست بر فلک اخضر آفتاب
7 از شمع می فروغ شبستان بزم ده پنهان کند چو در تتق شب سر آفتاب
8 زان سان که ماه تیره بود آفتاب هست در بزم شاه تیره ز جام زر آفتاب
9 سلطان حسین خسرو غازی که بندگانش سایند از علو مکان سر بر آفتاب
10 فانی ز درد جام مِیَت باد بهرهمند کز نور رأی فیض رساند بر آفتاب