- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از خنده چه آلوده شود لب بعتابت زهر از شکرت میچکد و، آتش از آبت
2 از قتل من بیگنه، ای شوخ بپرهیز کان نیست گناهی که نویسند ثوابت
3 حاجب ندهد راهم و خواهم که نهانی گویم بتو حرفی و برآرم ز حجابت
4 آخر چه بویرانی دل اینهمه کوشی؟! جز دل نبود خانه یی، ای خانه خرابت!
5 از خون اسیران، چو کشی جام و شوی مست؛ جز مرغ دل سوختگان نیست کبابت
6 تا روز گذاریم بزانو سرو از غم خوابی نه شب هجر، که بینیم بخوابت
7 آذر بحلت کرد، مگر چند توان گفت در روز حساب از غم بیرون ز حسابت؟!