1 از هجر، مرا هم مژه گوهر پوش است دل از ستمت بناله، لب خاموش است
2 از چشم ترم، بیتو در افشان شب و روز؛ اما نه از آن در، که تو را در گوش است
1 آمد سحر به پرسش من یار با رقیب یا من زرشک جان دهم امروز، یا رقیب
2 از خون من که کشته شدم، پیش از او گرفت ز آن پیشتر که کشته شود خونبها رقیب!
1 ایا نسیم صبا، کت مبارک است قدوم؛ مبارکی و قدوم تو لازم و ملزوم
2 ز شاهدانت، پیغام شهد و من محرور؛ ز گلرخانت ره آورد ورد و، من مزکوم!
1 ستمکشان تو، از شکوه لب چنان بستند؛ که از شکایت اغیار هم زبان بستند
2 گمان بصبر رقیبان مبر، اگر بینی زبان ز شکوه دو روزی به امتحان بستند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به