- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از گلستان رخت حسن بتان یک ورق است حالیا از ورق عشق تو اینم سبق است
2 حسن گل کم شد و مشتاقی بلبل هم کاست عشق من برنوجوحسنت به همان یک نسق است
3 تا چرا در شب هجران توأم زنده هنوز تن رنجور من از خجلت آن در عرق است
4 اتفاق تو گر این است که خونم ریزی هرچه رأی نو دل و دیده بر آن متفق است
5 عقل باطل شمرد چشم تو هر خون که کند غالبا بی خبر از نکتة العین حق است
6 خواهد از شوق حدیث تو قلم سوخت کمال در قلم خود سختی نیست سخن در ورق است