1 از شبنم عشق خاک آدم گل شد صد فتنه و شور در جهان حاصل شد
2 چون نشتر عشق بر رگ روح زدند یک قطره فرو چکید و نامش دل شد
1 با یک سر موی تو اگر پیوند است بر پای دلت هر سر مویی بند است
2 گفتی که رهی دراز دارم در پیش از خود به خود آی، دوست بین تا چند است
1 در مقامی که رسد زو به دل و جان آسیب نبود جان خردمند ز رفتن به نهیب
2 ناشکیبا مشو ار باز گذارد جانت خانه ای را که ز ویران شدنش نیست شکیب
1 خود را به عقل خویش یکی بر گرای، خود تا چیستی و چندی؟ ای مرد پر خرد
2 جانی؟ تنی؟ چه گوهری از گوهران، همه؟ کار تو دادن است ز هر کار، یا ستد؟