1 از باب مغان که رسمشان جود و عطاست جامی بدهند این نه آیین سخاست
2 شکرانهٔ صاف های لب تشه طلب دردی بدهند، تشنگانیم، رواست
1 ار نالهٔ شبانه اثر بردهایم ما ناموس گریههای سحر بردهایم ما
2 سرمای عافیت نشناسیم کز ازل در گرمسیر عشق به سر بردهایم ما
1 مدار صحبت ما بر حدیث زیر لبی است که اهل هوش عوام اند و گفتگو عربی است
2 قبول خاطر معشوق شرط دیدار است به حکم شوق تماشا مکن که بی ادبی است
1 خبری خواهم از آن کوی که اعزازی هست ز برون عرض نیازی ، ز درون نازی هست
2 گاه گاهی به دعا یک دو بساطی در باز عشق این شیوه ضرور است، دغابازی هست