- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از دور عشقباز ترا می توان شناخت دوا نخست هر که ترا دید رنگ باخت
2 هرگز نمیرد آنکه پی جستجوی اوست آب حیات شد چو در این ره نفس گداخت
3 شرمنده شد زهمسری بهتر از خودی تا شد مقابل رخت آئینه روی ساخت
4 دنبال کرده نفس به جایی نمی رسد یکران همت آنکه در این راه تاخت باخت
5 از اهل خلق کس نگریزد که صحبتش با نیک و بد ز فیض نوازش بود نواخت
6 سنگ نمک بود محک اهل روزگار نامرد و مرد را به همین می توان شناخت
7 جویا چه فیضها که نبرد از جهاد نفس هر کس سمند سعی در این رزمگاه تاخت