حاش لله! کز رخت چشم افگنم از هلالی جغتایی غزل 186

هلالی جغتایی

آثار هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

حاش لله! کز رخت چشم افگنم سوی دگر

1 حاش لله! کز رخت چشم افگنم سوی دگر خوش نمی آید بجز روی توام روی دگر

2 تازه گلهای چمن خوشرنگ و خوشبویند، لیک گل رخ ما رنگ دیگر دارد و بوی دگر

3 زینت آن روی نیکو خال بس، خط، گو: مباش حسن او را در نمی باید سر موی دگر

4 کشتن آمد خوی آن بی رحم وز آنم باک نیست باک از آن دارم که گیرد غیر ازین خوی دگر

5 روز محشر، کز جفای نیکوان نالند خلق باشد آن بدخوی را هر سو دعاگوی دگر

6 هر کرا خاک سر کوی تو دامن گیر شد کی بدامانش رسد گرد سر کوی دگر؟

7 دی چو با آن زلف و رخ سوی هلالی آمدی رفت آرام و قرارش هر یکی سوی دگر

عکس نوشته
کامنت
comment