- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوستان با جگرِ تشنه رسید آب حیات کوریِ مدّعیان را به محمّد صلوات
2 شکرِ حق را که نمردیم و رسیدیم به کام عاقبت هم اثری روی نمود از دعوات
3 ما به فروسِ ملاقات رسیدیم و حسود تا به جاوید بماناد ولی در درکات
4 حق تعالی به کرم باز به ما در نگرید وز سرِ مرحمت از دستِ بلا داد نجات
5 آن کشیدیم ز ایّام که گر شرح دهیم نیست ممکن که مهندس کند ادراکِ صفات
6 چون دگر بی قدمان دست به هرکس نزدیم عهدِ محکم نشکستیم و نمودیم ثبات
7 کارِ ما با نفسِ باز پسین آمده بود همه دل ها بنهادیم ضرورت به ممات
8 خطِّ تسلیم بدادیم و طمع ببریدیم بارِ دیگر ملک الموت بدل کرد برات
9 اگرت سیم و زری نیست نزاری به نثار سر به شکرانه در انداز و بده جان به زکات
10 هرکسی را طمعی هست ولیکن ما را چه به از دوست که آرند ز غربت سوغات