-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوستان، عاشقم و عاشق زارم، چه کنم؟ چاره صبرست، ولی صبر ندارم، چه کنم؟
2 ریخت خون جگر از گوشه چشمم بکنار و آن جگر گوشه نیامد بکنارم، چه کنم؟
3 ای طبیب، این همه زحمت مکش و رنج مبر زار میمیرم، اگر جان نسپارم چه کنم؟
4 چند گویی که: برو، دامنم از کف بگذار وای! اگر دامنت از کف بگذارم چه کنم؟
5 دردمندان همه از صبر قراری گیرند چون من از درد تو بی صبر و قرارم چه کنم؟
6 گر چو مرغان خزان دیده ملولم چه عجب؟ گل نمی بینم و آزرده خارم، چه کنم؟
7 خلق گویند: هلالی، چه کنی گریه زار؟ گریه رو میدهد و عاشق زارم چه کنم؟