دوستان می‌روم از خود که از سلیم تهرانی غزل 479

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

دوستان می‌روم از خود که صبا می‌آید

1 دوستان می‌روم از خود که صبا می‌آید بگذارید ببینم ز کجا می‌آید

2 بر دلم دست نگارین که نهاده‌ست، که باز به مشامم ز نفس بوی حنا می‌آید

3 جلوه‌ام بر سر خار است و چو دست گلچین در رهش بوی گلم از کف پا می‌آید

4 سیل در بادیهٔ عشق چنان هموار است که گمان می‌بری از کوه صدا می‌آید

5 بس که ترسیده ز درد و غم غربت چشمم نگهم از سر مژگان به قفا می‌آید

6 ز استخوان خوردن من همچو چراغ کشته بوی دود از سر منقار هما می‌آید

7 عمر جاوید، سلیم از می گلگون خیزد تا بود باده، چه از آب بقا می‌آید؟

عکس نوشته
کامنت
comment