1 ای دوست اگر نیی ز حالم آگاه کز دست تو دارم همه احوال تباه
2 اینک چشمم گواه اگر رنجه شوی در روی تو بگذرانم این هر دو گواه
1 دلم هر شب از عشق چندان بنالد که از آه او چرخ گردان بنالد
2 ندانم چه بیماریست این که جانم ننالد ز درد و ز درمان بنالد
1 رخ و زلفت از شگرفی، صفت بهار دارد خنک آنکه سر و قدّی ، چو تو در کنار دارد
2 لب لعل دل فریبت ، ز گهر حدیث راند سر زلف مشک بارت، ز بنفشه بار دارد
1 یار با ما وفا نخواهد کرد با خودم آشنا نخواهد کرد
2 نکند رای من وگر کند او بخت من خودرها نخواهد کرد