دوست با من دشمن و با دشمن از محتشم کاشانی غزل 90

محتشم کاشانی

آثار محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

دوست با من دشمن و با دشمن من گشته دوست

1 دوست با من دشمن و با دشمن من گشته دوست هر که با من دوست باشد دشمن جان من اوست

2 بر کدام ابرو کمان چشمم به سهو افتاده است کان پری با من به چشم و ابرو اندر گفتگوست

3 برنخیزم از درش گر سازدم یکسان به خاک زان که جسم خاکیم پروردهٔ آن خاک کوست

4 شوخ چشم من که دارد روی خوب و خوی بد گر ز غیرت با نظر بازان به دست آن هم نکوست

5 از شکایتهای او دایم من دیوانه‌ام با دل خود در سخن اما سخن را رو در اوست

6 گر ز دست توبه‌ام پیمانهٔ عشرت شکست توبه گویان دست عهدم باز در دست سبوست

7 محتشم خودر ا خلاص از عشق می‌خواهم ولی چون کنم چون مرغ دل در دام آن زنجیر موست

عکس نوشته
کامنت
comment