- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تازه گردید از نسیم صبحگاهی، جان من شب، مگر بودش گذر بر منزل جانان من
2 بس که شد گل گل تنم از داغهای آتشین میکند کار سمندر، بلبل بستان من
3 طفل ابجد خوان عشقم، با وجود آنکه هست صد چو فرهاد و چو مجنون، طفل ابجد خوان من
4 گفتمش: از کاو کاو سینهام، مقصود چیست؟ گفت: میترسم که بگذارد در آن پیکان من
5 بس که بردم آبروی خود به سالوسی و زرق ننگ میدارند اهل کفر، از ایمان من
6 با خیالت دوش، بزمی داشتم، راحت فزا از برای مصلحت بود اینهمه افغان من
7 رفتم و پیش سگ کویت، سپردم جان و دل ای خوش آن روزی که پیشت، جان سپارد جان من
8 از دل خود، دارم این محنت، نه از ابنای دهر کاش بودی این دل سرگشته در فرمان من
9 چون بهائی، صدهزاران درد دارم جانگداز صدهزاران، درد دیگر هست سرگردان من