- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا آزاد میسازد ز دام دل تپیدنها جنون گر وسعتی بخشد به صحرای رمیدنها
2 به خاک افتادهٔ ضعفم، چو نقش پا درین وادی زمینگیر غبار خاطرم، از آرمیدنها
3 سهی بالای من، تا خالی افکندهست آغوشم دوتا گردیدهام در زیر بار دل کشیدنها
4 از آن مهر جهانآرا نقاب از رخ برافکندن ز ما بیطاقتان، چون صبح پیراهن دریدنها
5 رقیبان را به درد خود نبیند هیچ ناکامی چه با جان زلیخا کرد، رشک کف بریدنها
6 تب و تاب دل ما تشنهکامان را چه میدانی؟ شراب بیخماری میکشی از لب مکیدنها
7 بیا در دیده، گر دلجویی این ناتوان خواهی نگه را منزل دوریست تا مژگان رسیدنها
8 بهاران بودهای در باغ، دی را هم تماشا کن عجب بر چیدنی دارد، بساط عیش چیدنها
9 حزین آخر سر حرفی به آن شیرین زبان واکن چه لذت بردهای از شهد ناکامی چشیدنها