-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آزادی اگر خواهی از عقل گریزان باش سر خیل مجانین شو، سرحلقهٔ طفلان باش
2 گر با رخ و زلف او داری سر آمیزش هم صبح جهان آرا، هم شام غریبان باش
3 خواهی نکند خطش از دایرهٔ بیرونت هر حکم که فرماید سر بر خط فرمان باش
4 هر جا که چنین ترکی با تیر و کمان آید آماجگه پیکان آمادهٔ قربان باش
5 دور از خم گیسویش تعظیم به رویش کن از کفر چو برگشتی جویندهٔ ایمان باش
6 با نفس خلاف اندیش یک بار تخلف کن یک چند شدی کافر، یک چند مسلمان باش
7 گر کاستهٔ رنجی یک خمکده صهبا نوش ور در طلب گنجی یک مرتبه ویران باش
8 پر کن قدح از شیشه بشکن خم اندیشه آتش بزن این بیشه سوزندهٔ شیران باش
9 چون خنده زند ساقی صهباخور و خوشدل زی چون گریه کند مینا ساغر کش و خندان باش
10 اکسیر قناعت را سرمایه دستت کن در عالم درویشی افسرزن و سلطان باش
11 شمشاد فروغی را در شهر تماشا کن آسوده ز بستان شو فارغ ز گلستان باش