- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به مزدِ جان خود بر من ببخشای دمی در کلبه ی احزان ما آی
2 چه معنی دارد این نامهربانی بیا ای رشک مهر عالم آرای
3 بیا ای دیده را چون روشنایی که بر چشمِ جانبینت کنم جای
4 تن و جان و دل و دین صرف کردم دگر گر التماسی هست فرمای
5 چو شد مُلک وجودم از تو بلغاق مرا زین بیشتر بلغاق منمای
6 به جانت دوست میدارم به جانت که بستان جانم و بر جان ببخشای
7 تو روحی و لبت آبِ حیات است مکاه از جان من در عمرم افزای
8 نیارم دامنت از دست دادن به دستانِ رقیبِ بی سر و پای
9 مرا با این شکر نی چاشنی هست برو گو مدّعی و ژاژ میخای
10 مکُش آخر نزاری را به زاری چنین بر خونِ ناحق دست مگشای
11 نمیترسی در روزِ مظالم بگیرم دامنت ای سرو بالای