- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مدتی من ز عمر خویش مدید صرف کردم به دانش توحید
2 در سفرها به مصر و شام و حجاز کردم ای دوست روز و شب تک و تاز
3 سال و مه همچو دهر میگشتم ده ده و شهر شهر میگشتم
4 گاهی از مه چراغ میکردم گاه دود چراغ میخوردم
5 علما و مشایخ این فن بسکه دیدم به هرنواحی من
6 جمع کردم بسی کلام غریب کردم آنگه مصنفات عجیب
7 از فتوحات و از فصوص حکم هیچ نگذاشتم ز بیش و ز کم
8 بعد از آن سعی و جد و جهد تمام دل من هم نمیگرفت آرام
9 گفتم از چیست این تقلقل باز هاتفی دادم از درون آواز
10 کین حدیث دل است از دل جوی گرد هر کوی هرزه بیش مپوی