به گوش مه رسد آواز یاربم هر شب از جامی غزل 80

به گوش مه رسد آواز یاربم هر شب

1 به گوش مه رسد آواز یاربم هر شب مهی تو نیز به گوش تو می رسد یارب

2 ز هجر روی تو روزم شب است وین شب را پدید نیست به غیر از سرشک من کوکب

3 رخت به چارده سال این جمال و خوبی یافت کجا رسد به تو ماه فلک به چارده شب

4 سرم چه لایق فتراک بستن است این بس که در رهت شود آزرده سم مرکب

5 کجاست تاب درشتی چنان لطیفی را به جان خویش که آهسته بر زبان سوی لب

6 به نبض جستن من ای طبیب دست میار که آن تنی که تو دیدی گداخت ز آتش تب

7 بریز بر سر جامی سفال دردی درد که نیست در خور او جام صاف عیش و طرب

عکس نوشته
کامنت
comment