-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گل ز بویت در گلستان لاف شاهی میزند لاله از داغ تو بر گلها سیاهی میزند
2 بس که بازار گرفتاری ز عشقت گرم شد مخرغ خود را مضطرب بر دام ماهی میزند
3 با وجود ناتوانی، عاجز کس نیستیم شمع ما سیلی به باد صبحگاهی میزند
4 گوید از سرو چمن، بالای من موزونتر است حرفهای راست با این کجکلاهی میزند
5 عشق را با تیرهبختان التفات دیگر است برق دایم خویشتن را بر سیاهی میزند
6 اختیاری نیست کار عشق آن بدخو سلیم راه دل را چشم او خواهی نخواهی میزند