گل به صد لطف بدید آن برو پنداشت از کمال خجندی غزل 231

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

گل به صد لطف بدید آن برو پنداشت تن است

1 گل به صد لطف بدید آن برو پنداشت تن است شکل خود دید همانا چو ز آبت بدن است

2 نازک اندام که ز آسیب صبا تاب نداشت ظلم باشد اگر از برگ گلش پیرهن است

3 ای گل از سیم بناگوش بشم گیر به وام مایه حسن و میندیش که قرض حسن است

4 نکنم جز به خیال قد نو نه دراز بلبلان را سخن ار هست به سرو چمن است

5 نیست الا اثر سوز دل و آه درون بر لب از خال تو این دود که بر جان من است

6 مشک بر گردن آن ترک خطا نیست بت چینش مگر آورده خراج ختن است

7 ز زلف میچکد آب حیات از سخنان تو کمال سخن این است که گونی تو دگرها سخن است

عکس نوشته
کامنت
comment