- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فصل گل گفته واعظ نکنی می نوشی وقت آنست که سجاده بمی بفروشی
2 چشم مست تو زنو عربده آغاز کند زلف و ابروی تو گفتند زبس سر گوشی
3 چون بخود آیم و هشیار شوم کاندر بزم ساغر چشم توام داد می بیهوشی
4 خیز چون ساغر می لب بلب یار بنه چند با این دل پرخون تو چو خم در جوشی
5 چنگ زد در خم آن زلف زقلب آشفته جای آنست که چون چنگ بجان بخروشی
6 مه من گر شودت مشتری ای یوسف مصر خویشتن را چو غلامان حبش بفروشی