- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای گل، همه وقت این گل رخسار نماند وقتی رسد آخر که به جز خار نماند
2 تاراج خزان آید و گلزار نماند این تازگی حسن تو بسیار نماند
3 دیدار تو نیک و همه کس طالب دیدار تو یوسف مصری و همه شهر خریدار
4 سودای تو دارند همه بر سر بازار بازار تو را هست خریداری بسیار
5 دادست خدا حسن و جمال از همه پیشت این سرکشی و ناز بود از همه بیشت
6 هرچند که هستند ز بیگانه و خویشت بسیار غلامان کمربسته به پیشت
7 ای کافر پرعشوه و ای دلبر طناز یک چشم زدن و انکنی چشم خود از ناز
8 هر لحظه کنی عشوه و ناز دگر آغاز تا چند کنی ناز؟ که تا چشم کنی باز
9 تا چند به خونریز هلالی شدهای تیز؟ از عشق بیندیش و ز آزار بپرهیز
10 شوخی مکن و تند مشو، عشوه مینگیز مشکن دل سعدی، که ازین باغ دلاویز