1 سیل ویرانی ز کنج خانهٔ ما میبرد برق فیض خرمن از یک دانهٔ ما میبرد
2 همچو شمع ما گلی از هیچ گلشن برنخاست مرغ گلشن رشک بر پروانهٔ ما میبرد
3 فیض طبع روشن ما بین، که سوی بزم خویش هر سحر خورشید شمع از خانهٔ ما میبرد
4 نالهٔ بلبل به طرز نالهٔ ما آشناست گویی او هم باده از میخانهٔ ما میبرد
5 شرح درد ما برد آرام از دلها سلیم کی کسی را خواب از افسانهٔ ما میبرد