-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شعله در آغوش دارد عشق بی پروای من بر نخیزد یک شرار از حکمت نازای من
2 چون تمام افتد سراپا ناز می گردد نیاز قیس را لیلی همی نامند در صحرای من
3 بهر دهلیز تو از هندوستان آورده ام سجدهٔ شوقی که خون گردید در سیمای من
4 تیغ لا در پنجه این کافر دیرینه ده باز بنگر در جهان هنگامهٔ الای من
5 گردشی باید که گردون از ضمیر روزگار دوش من باز آرد اندر کسوت فردای من
6 از سپهر بارگاهت یک جهان وافر نصیب جلوه ئی داری دریغ از وادی سینای من
7 با خدا در پرده گویم با تو گویم آشکار یا رسول الله او پنهان و تو پیدای من