-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نخست کاش در خانقاه می بستند که شیخ شهر نداند که صوفیان مستند
2 صبا ز من بحریفان زیردست آزار بگو که: کارکنان فلک، زبردستند
3 جدا ز بزم تو مردم، خلاف آن یاران که در جدایی هم، صبر می توانستند
4 کجا رواست که دلهای دوستان شکنی؟! باین گناه که بستند عهد و نشکستند!
5 بود بحشر جز آذر هزار کشته تو را گر از تو او نکند شکوه، دیگران هستند!