جنگ آتش، آشتی آتش، مدارا از عرفی شیرازی غزل 55

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

جنگ آتش، آشتی آتش، مدارا آتش است

1 جنگ آتش، آشتی آتش، مدارا آتش است خوش سر و کاری از آن بدخو مرا با آتش است

2 باده خواهی باش تا از خم برون آرم، که من آن چه در جام و سبو دارم، مهیا، آتش است

3 با که گویم سر این معنی که نور حسن دوست با دماغ ما گل و در چشم موسی آتش است

4 هم سمندر باش و هم ماهی که در جیحون عشق روی دریا سلسبیل و قعر دریا آتش است

5 دوست را محکوم کس دیدن بود جانسوزتر ور نه در جان زلیخا، شرم و سودا، آتش است

6 حسن جنسی نیست کانرا سیم و زر باشد بها خان و مان کاروانی از این جا آتش است

7 عرفی از اندیشه ی بیهوده باز آ ، چاره نیست سر نوشت ما بهشت جاودان یا آتش است

عکس نوشته
کامنت
comment