1 آتش بدو دست خویش بر خرمن خویش چون خود زدهام چه نالم از دشمن خویش
2 کس دشمن من نیست منم دشمن خویش ای وای من و دست من و دامن خویش
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 زآن می خوردم که روح پیمانهٔ اوست زآن مست شدم که عقل دیوانهٔ اوست
2 دودی به من آمد آتشی با من زد زآن شمع که آفتاب پروانهٔ اوست
1 گردون کمری ز عمر فرسودهٔ ماست دریا اثری ز اشک آلودهٔ ماست
2 دوزخ شرری ز رنج بیهودهٔ ماست فردوس دمی ز وقت آسودهٔ ماست
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به