1 آتش بدو دست خویش بر خرمن خویش چون خود زدهام چه نالم از دشمن خویش
2 کس دشمن من نیست منم دشمن خویش ای وای من و دست من و دامن خویش
1 از چرخ فلک گردش یکسان مطلب وز دور زمانه عدل سلطان مطلب
2 چون روزی پنج در جهان خواهی بود آزار دل هیچ مسلمان مطلب
1 یا رب ز کرم دری برویم بگشا راهی که درو نجات باشد بنما
2 مستغنیم از هر دو جهان کن به کرم جز یاد تو هر چه هست بر از دل ما
1 مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت دیوانهٔ عشق تو سر از پا نشناخت
2 هر کس بتو ره یافت ز خود گم گردید آنکس که ترا شناخت خود را نشناخت
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما