-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بآخر خسرو از وی ره نشان خواست وداعش کرد و میشد بر نشان راست
2 چو القصه از آنجا درکشیدند بکوه و آب و جسری در رسیدند
3 دهی خوش بود صحرا و سر کوه دهی پر نعمت و خلقی بانبوه
4 سوی ده رفت با یاران بهم شاه بخواست از اهل ده یک مرد همراه
5 که تا رهبر بود در راه او را کند از نیک و بد آگاه او را
6 چو خورشید آسیا سنگ زراندود ز زیر آسیای چرخ بنمود
7 هزاران دانه داشت آن توتیا رنگ بیکبار آس کرد آن آسیا سنگ
8 سپیدی روز میدانی چراتافت که روی روز گرد آسیا یافت
9 بآخر شهریار وجمع یاران روان گشتند چون از میغ باران
10 چو روز دیگر آن ایوان نه طاق منور شد ز نور شمع آفاق