آخر دمید بر رخ جانان، بهار خط از سعیدا غزل 410

آخر دمید بر رخ جانان، بهار خط

1 آخر دمید بر رخ جانان، بهار خط در دور روی یار نمود اعتبار خط

2 سنبل چسان کشد سر خود در بنفشه زار از پا فتاد زلف تو در روزگار خط

3 بر روی خویش تیغ جفا را چه می کشی مشق ستم مساز پی اقتدار خط

4 دل چون سفینه می رود از خویشتن که گاه دریای حسن موج زند در کنار خط

5 ابرو کمان من، صف مژگان ناز را بر هم مزن که مورچه پی شد سوار خط

6 خط بر رخش دمید سعیدا چه گریه است طوفان نمی برد ز دل کس غبار خط

عکس نوشته
کامنت
comment