آخر، ای آرام جان، سوی از هلالی جغتایی غزل 324

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

آخر، ای آرام جان، سوی دل افگاری ببین

1 آخر، ای آرام جان، سوی دل افگاری ببین از جفاکاری حذر کن، در وفاداری ببین

2 تا بکی فارغ نشینی؟ لحظه ای بیرون خرام بر سر آن کوی هر سو عاشق زاری ببین

3 یک دو روزی جلوه کن در شهر و از سودای خویش هر طرف دیوانه ای دیگر ببازاری ببین

4 سوی من بین و بدشنامی مشرف کن مرا گر بدین تشریف لایق نیستم، باری ببین

5 چند بینی لاله و سرو سهی، ای باغبان در سهی قدی نظر کن، لاله رخساری ببین

6 ای که می خواهی نشانم، بر سر کویش بیا استخوان فرسوده ای، در پای دیواری ببین

7 دیدن و پرسیدنش ما را محالست، ای رقیب هم تو بسیاری بپرس از ما و بسیاری ببین

8 زاهدا، در خرقه پشمین مسلمانم مخواه در ته هر مو ازین پشمینه زناری ببین

9 چند بیماری کشد مسکین هلالی در غمت؟ ای طبیب دردمندان، سوی بیماری ببین

عکس نوشته
کامنت
comment