-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پر کن از خون جام، صهبا گر نباشد گو مباش شیشه دل کافیست مینا گر نباشد گو مباش
2 تن ز جان و دل ز غیر دوست خالی میکنیم خواب را در چشم ما جا گر نباشد گو مباش
3 آسمان کوه است و عالم کهف این کوه بلند در بن این کهف مأوا گر نباشد گو مباش
4 نقش انسانیت ما ستر حال ما بس است جامهٔ دیبا و کمخا گر نباشد گو مباش
5 چون ز آغوش پدر در چاه غم یوسف فتاد دیدهٔ یعقوب بینا گر نباشد گو مباش
6 کشت با تیر نگاه و با زبان ناز گفت بیقراری چون سعیدا گر نباشد گو مباش