-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کمتر فکن به چاه زنخدان نگاه خویش ترسم خدای ناکرده درافتی به چاه خویش
2 گر در محبت تو بریزند خون من خود روز رستخیز شوم عذرخواه خویش
3 امروز اگر به جرم وفا میکشی مرا فردای حشر معترفم بر گناه خویش
4 اکنون که خاک راه تو شد جان پاک من زنهار پا مکش ز سر خاک راه خویش
5 برگشتهام ز کوی تو تا یک جهان امید نومید کس مباد ز امیدگاه خویش
6 روزی اگر در آینه افتد نگاه تو مفتون شوی ز فتنهٔ چشم سیاه خویش
7 از خاک غیر نرگس بیمار بر نخاست تا چشم ما گریست به حال تباه خویش
8 درماندهام به عالم عشقش ز بی کسی آه ار نگیردم غم او در تباه خویش
9 نازد به خیل غمزه بت نازنین من چون خسروی که ناز کند بر سپاه خویش
10 با جور او بساز فروغی که اهل دل جایی نمیبرند شکایت ز شاه خویش