-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پا چون کشم ز کوی تو کانجا زمان زمان میآورد کشاکش عشقم کشان کشان
2 جان زار و تن نزار شد از بس که میرسد جور فلک برین ستم دلبران بر آن
3 چون نیستیم در خور وصل ای اجل بیا ما را ز چنگ فرقت آن دلستان ستان
4 دل داشت این گمان که رهائی بود ز تو خط لبت چو گشت عیان شد کم آن گمان
5 رفتی و گشت دیده لبالب ز در اشگ باز آی تا به پای تو ریزم روان روان
6 ای دل کناره کن ز بت من که روز و شب بسته است بهر کشتن اسلامیان میان
7 داغی که میهنی به دل از دست آن نگار ای محتشم ز دیدهٔ مردم نهان نه آن