- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
فاضلی آگاه و سخنوری صاحب جاه. اخسیکت از ولایت فرغانهٔ، ماوراءالنهر است. مدتها در بلخ و هرات تحصیل نمود و چندی در آذربایجان بوده، مداحی اتابک ایلدکز میکرد. آخر دستِ ارادت به حضرت شیخ نجم الدین کبری داد و در حلقهٔ اهل سلوک و سیر قدم نهاد. عارف معارف لاهوتی و سالک مسالک ملکوتی گشت. در سنهٔ ۵۵۷ در خلخال درگذشت. ,
2 آن را که چار بالش عزت میسر است گو پنج نوبه زن که شهِ هفت کشور است
3 بر شطِّ حادثات برون آید از لباس کاول برهنگی است که شرط شناور است
4 شادم به غم تو گرچه شادی در مذهب عاشقان حرام است
5 از غایت حسن تو وز غیرت چشمِ خود پیدات نمییابم پنهانت نمیبینم
6 گرچه ز تو میگویم در گفت نمیآیی ورچه به تو میبینم چون جانت نمیبینم
7 سوزیست مرا در دل اما نه چنان سوزی سوزی که وجود من بر باد دهد روزی
8 چهار چیز که اصل فراغتست و منال نیرزد آن به چهار دگر در آخر حال
9 گنه به شرم ملامت، عمل به خجلتِ عزل بقا به تلخیِ مرگ و طمع به ذُلِّ سؤال
10 گه طعمهٔ مور اژدهایی سازی گه از پر پشهای همایی سازی
11 درهم شکنی کاسهٔ صد کسری را تا دستهٔ کوزهٔ گدایی سازی