1 فرّخ دل آن که مُرد حیران و نگفت صد واقعه داشت، کرد پنهان و نگفت
2 دردِ تو نگاه داشت در جان و نگفت اندوه تو کرد ورد پایان و نگفت
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 یکی دیوانه بودی بر سر راه نشسته بر سر خاکستر آنگاه
2 زمانی اشک چون گوهر فشاندی زمای نیز خاکستر فشاندی
1 ای رفته و ما را به هلاک آورده وان سرو بلند در مغاک آورده
2 بر خاک تو ماهتاب میتابد و تو آن روی چو ماه را به خاک آورده
1 یک روایت خوب از من گوش کن جام از ساقی کوثر نوش کن
2 نقل دارم از ثقات با صفا آنکه روزی حضرت خیرالوری
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به