- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فرخنده طالعی بود آنرا که هر پگاه کز تاب آفتاب شود با فروغ ماه
2 آید بگوشش از لب میگون تو سلام چشمش کند بطلعت میمون تو نگاه
3 گفتم که بار عشق تو ایجان نازنین بر کوه اگر بود شود از ضعف همچو کاه
4 زان بیشتر که چشمه آبحیات تو گردد نهفته در ظلمات از خط سیاه
5 بگذار تا ازو چو خضر شربتی خورم در گردن من ار بودت هیچ ازین گناه
6 ابن یمین ز غمزه مست تو ترکتاز بس دوست دارد چه بناموس گاهگاه
7 گویند شوخیش همه ز آنست کش بناز پیوسته حاجبان تو دارند در پناه