- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فرید دهد مسیب که کوکب بختش ز روشنی برخ ماهطلعتان ماند
2 محیط فیض رسانی که خامه از دستم ز وصف او بسحاب گهرفشان ماند
3 بنای همت او طرفه مرتفع قصریست که پایهاش ز بلندی بآسمان ماند
4 بگاه ریزش ابر کفش عجب باشد به بحر قطرهای و گوهری بکان ماند
5 به بین بوسعت خلقش که دارد این صحرا گشایشی که به صحرای لامکان ماند
6 پیادهایست بصحرای همتش حاتم که چون غبار بدنبال کاروان ماند
7 فکند طرح بنائی که طاق ایوانش بطاق ابروی پیوسته بتان ماند
8 اگر کند سخن از وصف حوض خانه او سزد که تا ابدش خامه تر زبان ماند
9 صفا چو آئینه هر خشتش آنقدر دارد که در تحیر ازوعقل انس و جان ماند
10 ز بس رفیع بود پایهاش رود تا حشر فلک ز حیرتش انگشت بر دهان ماند
11 سخنسرا که ز وصف صفای باغچهاش زبس بحیرت از آن تازه گلستان ماند
12 زبان او سزد ار باز ماند از گفتار چوشق خامه که موئیش در میان ماند
13 ز لطف حق چو پذیرفت این بنا اتمام که ساحتش بسر کوی گلرخان ماند
14 نوشت خامه مستاق بهر تاریخش بدهر بانی این خانه جاودان ماند