وداع یار و دیارم چو بگذرد از همام تبریزی غزل 123

همام تبریزی

آثار همام تبریزی

همام تبریزی

وداع یار و دیارم چو بگذرد به خیال

1 وداع یار و دیارم چو بگذرد به خیال شود منازلم از آب دیده مالامال

2 ز سوز سینه من ساربان به فریاد است ز بیم آن که رسد آتشش به بار و جمال

3 فراق را نفسی چون هزار سال بود ببین که چون گذرد روز و هفته و مه و سال

4 مرا به خدمت یاران مهربان ایام مجال هم‌نفسی داده بود در همه حال

5 خیالشان که نماید به ما کنون جز خواب پیامشان که رساند مگر نسیم شمال

6 میان آتش سوزنده ممکن است آرام ولی در آتش هجران قرار و صبر محال

7 امید وعدهٔ دیدار می‌دهد ایام خوش است وعده او گر دهد زمانه مجال

8 دریغ باشد اگر تشنه جان کند تسلیم میان بادیه در اشتیاق آب زلال

9 همام با شب هجران و انتظار بساز مگر طلوع کند آفتاب روز وصال

عکس نوشته
کامنت
comment