-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
فرزدق ملک بصره را که خالد نام داشت مدح کرد. صله مدح خود چنان که می خواست نیافت به این دو بیتش هجو کرد: ,
2 لقد غرنی من خالد باب داره ولم ادر ان للوم حشو اهابه
3 ولست و ان اخطات فی مدح خالد باول انسان خری فی ثیابه
می گوید: ,
5 آراسته بیرون سرایی دیدم در مدح خداوند سرا پیچیدم
6 آلود شعار شعر پاکیزه من از لوث حدث چو مدحش اندیشیدم
چون این دو بیت به خالد رسید، ده هزار درم به وی فرستاد و پیغام داد که به این درمها معنی را که از باطن خود نموده ای و ظاهر خود را به آن آلوده ای بشوی. ,
8 عجب مدار ز ممدوح اگر کند احسان بجای مادح خود گرچه نیک و بد گوید
9 ز بحر جود کند رشحه ای روان که بدان ز لوح خاطر خود حرف ذم خود شوید