1 آشنائی خلق درد سرست معتکف باش تا ندانندت
2 گرد هر در مگرد بهر طمع ورنه چون سگ ز در برانندت
3 گر شوی گوشه گیر چون ابرو بر سر دیده ها نشانندت
4 اینهمه جد و جهد حاجت نیست آنچه روزی است میرسانندت
1 هر تن که خدای را بجانی ارزد باید که ترا نیز بنانی ارزد
2 از لطف تو گر غمزده ئی شاد شود نزد خرد این ملک جهانی ارزد
1 گفتم ایدوست شدم عاشق آن روی چو ماه گفت لاحول و لا قوه الا بالله
2 بار دیگر سخن عشق چه آغاز کنی بس که افتاد حدیث من و تو در افواه
1 توئی که سایه زلفت شعار خورشیدست غبار خط تو نقش و نگار خورشیدست
2 فروغ روی تو کز لطف آب ازو بچکد چو آتش است که در چشمه سار خورشیدست