1 آشنائی خلق درد سرست معتکف باش تا ندانندت
2 گرد هر در مگرد بهر طمع ورنه چون سگ ز در برانندت
3 گر شوی گوشه گیر چون ابرو بر سر دیده ها نشانندت
4 اینهمه جد و جهد حاجت نیست آنچه روزی است میرسانندت
1 ایدل گرت شناختن راه حق هواست خود را بدان که عارف خود عارف خداست
2 غم ره مده بخویشتن ار وقت خوش نماند زیرا که وقت فوت شد اما خوشی بجاست
1 دوش رفتم از ره فکرت بر این نیلی حصار دیدمش فیروزه گون صرحی زمرد زرنگار
2 منزل اول به پیشم چست پیکی باز جست آنچنان کش بادگاه سیر بشکافد غبار