1 شهرت طلبی چند به هم ساختهاند چون گرگ گرسنه در جهان تاختهاند
2 کردند به زیر پا هزاران سر و دست تا گردن شوم خود برافراختهاند
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 آن ماه سخن ز بامیان میگوید اسرار گذشتهٔ جهان میگوید
2 دل قصهٔ عشق او ز چشمش پنهان از موی شنیده بامیان میگوید
1 بر قلهٔ کهسار، درختی برپاست بر شاخ درخت، آشیانی پیداست
2 غم کوه و درخت، زندگانی من است بر شاخ درخت، مرغکی نغمهسراست
1 از ابر سیاه لعل و گهر میریزد وز دیدهٔ من خون جگر میریزد
2 بیروی تو از هر مژهام در گلشن دامندامن لاله تر میریزد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به