1 فلا تفرح و لا تحزن بحال بان الحال لیس له بقاء
2 لئن ترضی و ان تسخط سواء بان الله یفعل ما یشاء
1 ای ترک پریچهره از آن جام شبانه در ده بصبوحی می گلرنگ مغانه
2 گفنی که بده جان ز پی بوسه و بستان بستان و بده تا کی از این عذر و بهانه
1 گفتم ایدوست شدم عاشق آن روی چو ماه گفت لاحول و لا قوه الا بالله
2 بار دیگر سخن عشق چه آغاز کنی بس که افتاد حدیث من و تو در افواه
1 توئی که سایه زلفت شعار خورشیدست غبار خط تو نقش و نگار خورشیدست
2 فروغ روی تو کز لطف آب ازو بچکد چو آتش است که در چشمه سار خورشیدست